اقتصادی و مالی

قصه تلخ صابر کاظمی که همه باید بدانند/ مرگ مغزی یا کما؟

وقتی فردی دچار مرگ مغزی می‌شود، مغز به‌طورکامل و غیرقابل برگشت از کار می‌افتد، اما ضربان قلب که با دستگاه‌های پزشکی حفظ می‌شود، این سؤال اساسی را ایجاد می‌کند: چگونه ممکن است قلب بتپد درحالی که مغز مرده است؟

استانها

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، چند روزی از درگذشت تلخ و تشییع و تدفین باشکوه مرحوم «صابر کاظمی» ملی‌پوش والیبال و یکی از لژیونرهای ایرانی می‌گذرد؛ اتفاقی که داغ سنگینی را بر پیکره ورزش کشور و استان گلستان به‌جای گذاشته است اما حالا شاید فرصتی برای آگاهی‌بخشی به جامعه در خصوص یک پدیده بسیار پیچیده پزشکی باشد، مرگ مغزی!

در پزشکی، مرگ مغزی به‌عنوان قطعی‌ترین و غیرقابل برگشت‌ترین شکل مرگ شناخته می‌شود، این پدیده زمانی رخ می‌دهد که تمامی عملکردهای مغز، از جمله ساقه مغز که کنترل اعمال حیاتی مانند تنفس و ضربان قلب را به‌عهده دارد، به‌طورکامل و دائمی متوقف شود، مورد اخیر صابر کاظمی، والیبالیست برجسته کشورمان، نمونه‌ای غم‌انگیز از این پدیده پزشکی بود.

صابر که در پی بروز عارضه مغزی در قطر دچار افت شدید سطح هوشیاری شده بود، با وجود اقدامات درمانی در قطر و انتقال به ایران و تلاش‌های بی‌وقفه تیم پزشکی در بیمارستان پیامبران تهران، اما در پرش آخر به آسمان رسید و دیگر بازنگشت.

با وجود اینکه چند روز پس از انتقال صابر کاظمی و تلاش پزشکان متخصص، فدراسیون والیبال به‌طور قطعی مرگ مغزی این بازیکن را اعلام کرده  بود اما برخی اظهارنظرهای غیرعلمی و احساسی، اصرار بر نادیده گرفتن این واقعیت تلخ پزشکی داشت،

این در حالی است که فرآیند تشخیص مرگ مغزی در ایران، بر اساس استانداردهای سختگیرانه جهانی و با رعایت کامل پروتکل‌های وزارت بهداشت انجام می‌شود. این فرآیند شامل مراحل متعددی از جمله معاینات بالینی مکرر، انجام تست‌های پاراکلینیکی مانند نوار مغز و تست آپنه و تأیید نهایی توسط تیمی مستقل از پزشکان متخصص است، در مورد صابر کاظمی نیز این فرآیند با دقت کامل و توسط تیمی مجرب انجام شد و تشخیص نهایی بر اساس شواهد قطعی علمی صورت پذیرفت.

یکی از جنبه‌های مهم در درک مرگ مغزی، تفاوت اساسی آن با حالت کُماست، در حالی که در کما مغز همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد و امکان بهبودی هرچند ضعیف وجود دارد، در مرگ مغزی تمامی عملکردهای مغزی به‌طورکامل و غیرقابل برگشت متوقف شده است، این موضوع توضیح می‌دهد که چرا حفظ ضربان قلب و عملکرد تنفسی به‌کمک دستگاه‌های کمکی، به‌هیچ‌وجه به‌معنای زنده بودن فرد نیست.

پرونده صابر کاظمی از جنبه‌های مختلف حائز اهمیت است؛ اولاً نشان‌دهنده دقت و صحت پروتکل‌های تشخیص مرگ مغزی در کشور است. ثانیاً اهمیت فرهنگ اهدای عضو را برجسته می‌سازد. ثالثاً لزوم آگاهی‌بخشی عمومی در مورد این مفهوم پیچیده پزشکی را آشکار می‌کند. درک صحیح از مرگ مغزی می‌تواند به خانواده‌ها در تصمیم‌گیری‌های دشوار کمک و از ایجاد امیدهای واهی جلوگیری کند.

مرگ مغزی به‌عنوان یک پدیده پزشکی پیچیده، نیازمند درک عمیق از جنبه‌های مختلف علمی، حقوقی و اخلاقی است، این مفهوم که در پزشکی مدرن به‌عنوان معیار نهایی مرگ پذیرفته شده، دارای تعریف مشخص و پروتکل‌های تشخیصی دقیقی است. در ایران نیز همانند دیگر کشورهای پیشرفته، فرآیند تشخیص مرگ مغزی با دقت بسیار بالا و بر اساس استانداردهای بین‌المللی انجام می‌شود.

از منظر علمی، مرگ مغزی به‌معنای توقف کامل و غیرقابل برگشت تمامی عملکردهای مغزی شامل نیمکره‌های مغزی و ساقه مغز است. ساقه مغز به‌عنوان مرکز کنترل اعمال حیاتی بدن شناخته می‌شود و توقف عملکرد آن به‌منزله از دست رفتن توانایی تنفس خودبه‌خودی، تنظیم ضربان قلب و دیگر اعمال حیاتی است، در این شرایط، مغز دیگر قادر به ارسال سیگنال‌های عصبی به سایر قسمت‌های بدن نیست و فعالیت الکتریکی آن به‌طورکامل متوقف می‌شود.

فرآیند تشخیص مرگ مغزی در ایران شامل مراحل متعددی است که با دقت و وسواس بسیار انجام می‌شود؛ در مرحله اول، پزشک معالج با مشاهده علائم بالینی مانند عدم پاسخگویی به محرک‌ها، فقدان فعالیت ساقه مغز و عدم توانایی تنفس خودبه‌خودی، احتمال مرگ مغزی را مطرح می‌کند، سپس تیمی مستقل متشکل از حداقل سه پزشک متخصص شامل متخصص مغز و اعصاب، متخصص بیهوشی و متخصص داخلی تشکیل می‌شود، این تیم موظف است کلیه معاینات و تست‌های لازم را به‌صورت مستقل و در فواصل زمانی مشخص تکرار کند.

تست‌های پاراکلینیکی مورد استفاده در تشخیص مرگ مغزی شامل نوار مغز برای بررسی فعالیت الکتریکی مغز، تست آپنه برای ارزیابی توانایی تنفس خودبه‌خودی و در برخی موارد آنژیوگرافی مغزی برای بررسی جریان خون مغز است. نکته حائز اهمیت این است که کلیه این تست‌ها باید در نوبت‌های مختلف و با فاصله زمانی مشخص تکرار شوند و نتایج یکسان را نشان دهند.

در مورد صابر کاظمی، این فرآیند با تمامی جوانب و با رعایت کامل پروتکل‌های پزشکی انجام شد. وی که در پی یک عارضه مغزی حاد دچار آسیب شدید مغزی شده بود، پس از انتقال به ایران تحت مراقبت‌های ویژه قرار گرفت. با وجود تمامی تلاش‌های تیم پزشکی، وضعیت وی رو به وخامت گذاشت و نهایتاً پس از انجام کلیه تست‌های لازم و تأیید تیم پزشکی متخصص، مرگ مغزی وی قطعی اعلام شد.

یکی از جنبه‌های مهم در درک مرگ مغزی، تفاوت اساسی آن با حالت کماست. در حالت کما، اگرچه بیمار در وضعیت بیهوشی عمیق قرار دارد، اما مغز همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد و امکان بهبودی هرچند ضعیف وجود دارد، در حالی که در مرگ مغزی، تمامی عملکردهای مغزی به‌طورکامل و غیرقابل برگشت متوقف شده است، این تفاوت از جنبه‌های مختلفی حائز اهمیت است. از دیدگاه پزشکی، احتمال بهبودی در موارد کما هرچند کم اما وجود دارد، در حالی که در مرگ مغزی هیچ امکان بهبودی وجود ندارد، از سوی دیگر، فردی که دچار مرگ مغزی شده است، از نظر علمی فوت‌شده محسوب می‌شود، در حالی که فرد در حالت کما زنده به‌شمار می‌آید.

مسئله دیگری که در مورد مرگ مغزی باعث سردرگمی می‌شود، حفظ ضربان قلب و عملکرد تنفسی به‌کمک دستگاه‌های کمکی است. بسیاری از مردم با مشاهده ضربان قلب و عملکرد قفسه سینه به‌اشتباه تصور می‌کنند که فرد هنوز زنده است، در حالی که این وضعیت کاملاً مصنوعی و وابسته به دستگاه‌های پزشکی است. دستگاه ونتیلاتور با پمپاژ اکسیژن به ریه‌ها و استفاده از داروهای خاص، می‌تواند برای مدتی ضربان قلب و عملکرد ظاهری تنفس را حفظ کند، اما این وضعیت به‌هیچ‌وجه به‌معنای زنده بودن مغز نیست.

در موارد مرگ مغزی، خانواده فرد با تصمیمی دشوار روبه‌رو هستند، از یک سو غم از دست دادن عزیزشان و از سوی دیگر امکان نجات جان دیگران از طریق اهدای عضو، این تصمیم‌گیری در شرایطی انجام می‌شود که خانواده در اوج غم و اندوه به‌سر می‌برند و باید در مورد اهدای اعضای عزیز خود تصمیم بگیرند. فرهنگ اهدای عضو در ایران در سال‌های اخیر رشد چشمگیری داشته است، اما هنوز نیاز به آگاهی‌بخشی بیشتری در این زمینه وجود دارد.

از جنبه حقوقی، مرگ مغزی در ایران به‌عنوان مرگ قطعی فرد شناخته می‌شود. بر اساس قوانین کشورمان، زمانی که مرگ مغزی با رعایت کامل پروتکل‌های پزشکی تأیید شود، فرد از نظر قانونی فوت‌شده محسوب می‌شود.

نقش رسانه‌ها در آگاهی‌بخشی درباره مرگ مغزی بسیار حائز اهمیت است، در مورد صابر کاظمی، شاهد بودیم که چگونه برخی از کاربران فضای مجازی و حتی رسانه‌ها با انتشار اطلاعات نادرست، باعث ایجاد امیدهای واهی در جامعه شدند، این در حالی است که مرگ مغزی پدیده‌ای کاملاً علمی و با تعریف مشخص است و هیچ‌گونه ابهامی در تشخیص قطعی آن وجود ندارد.

از دیدگاه اخلاق پزشکی، تصمیم‌گیری در مورد اهدای عضو باید با رعایت کامل حقوق بیمار و خانواده وی انجام شود، هیچ‌گونه فشار یا اجبارى در این موضوع نباید وجود داشته باشد و تصمیم نهایی باید با آگاهی کامل و رضایت قلبی خانواده گرفته شود.

مرگ مغزی پدیده‌ای کاملاً علمی و با تعریف مشخص است، درک صحیح از این مفهوم می‌تواند به خانواده‌ها در تصمیم‌گیری‌های دشوار کمک کند و از ایجاد امیدهای واهی جلوگیری نماید. پرونده صابر کاظمی اگرچه غم‌انگیز بود، اما فرصتی برای آگاهی‌بخشی بیشتر در مورد این پدیده پزشکی فراهم آورد. امید است با افزایش آگاهی عمومی، شاهد توسعه فرهنگ اهدای عضو و نجات جان بیماران بیشتری باشیم.

در استان گلستان آمارهای مربوط به مرگ مغزی  اهدای عضو نشان می‌دهد که هنوز بسیاری از خانواده‌هایی که متأسفانه در چنین شرایطی قرار می‌گیرند، آگاهی کافی از این ماجرا ندارند و فرصت طلایی برای نجات جان دیگر بیماران نیز از دست می‌رود.

براساس آمارهای دانشگاه علوم پزشکی گلستان سال گذشته 51 مورد مرگ مغزی در استان به ثبت رسیده که 10 مورد منجر به اهدای عضو شده است. براساس همین گزارش 41 مورد مرگ مغزی در 6ماهه سال 1404 ثبت شده که 9 مورد آن نامناسب و غیرقابل اهدا بوده است. از 32 موردی که مناسب و قابل اهدای عضو بود نیز در 5 مورد خانواده‌ها به این کار رضایت دادند که در نهایت منجر به اهدای عضو در سه مورد شده است.

انتهای پیام/+

 

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین ها

خروج از نسخه موبایل